این هوش به شما کمک میکند که شما بدانید در چه چیزی شما باهوش هستید؟ یعنی چهکارها و چرا برخی کارها را انجام میدهید که سریعتر و بهتر از بقیه آن کار را متوجه میشوید و آن کار را درک میکنید و اینکه چرا و چهکارهایی را به نسبت بقیه بدتر انجام میدهید و نیازمند تلاش در آن نقطهضعف خود هستید؟ شما با استفاده از این تست میتوانید این کار را انجام دهید. گاردنر معتقد است شما قطعاً در یک هوش نسبت به بقیه برتر هستید؛ البته این به این معنا نیست که شما فقط باید در آن یک زمینه شروع به فعالیت کنید. گاردنر در واقع به شما کمک میکند که آن هوش که در آن جزو بهترینها هستید دنبال کنید.
1-هوش موسیقی
همانطور که برای شما از این عنوان قابل حدس است، کسانی که هارمونیک بالایی در هوش موسیقیایی داشته باشید میتوانند بهخوبی در یک حوزه موسیقی کار کنند. کسی که عملکرد بالایی در هوش موسیقی دارد احتمالاً میتواند موفقتر در موسیقی خواندن، گوشدادن و بهکارگیری ابزارهای موسیقی داشته باشد. احتمالاً شما وقتی یک قطعه موسیقی را گوش کنید و بتوانید ایرادهای آن را لیست کنید شما یک هوش موسیقی خوب دارید.
2-هوش فضایی
این توانایی یعنی شما میتوانید در ذهن خودتان نقاشی بکشید؛ مثلاً کسانی که نویسندههای داستانهای پرفروش هستند این هوش را بهخوبی دارند یعنی یک اتفاق را در ذهن خود ترسیم میکنند و در ادامه آنها را بهصورت کلمه از ذهن خود ترجمه میکنند. این افراد نوآوری که میکنند را در جلوی چشمان خود میبینند و بعد آن را توسعه و گسترش میدهند.
3-هوش منطقی ریاضی
این هوش یعنی شما عملکرد خوبی در ریاضی دارید. کسانی که مهارت بالایی در تفکر انتقادی، مهارتهای استدلال داشته باشند یک هوش ریاضی منطقی بالایی دارند. آیا شما تجربه تعامل با افرادی را دارید که در یک اتفاق احساسی بهشدت منطقی میمانند و منطقی فکر میکنند؟ آنها آدم بالایی در این دستهبندی قرار دارند. منطقی بودن شباهت بسیار زیادی به ریاضی دارد. در این حالت شما نیاز دارید که به یک منطق دست پیدا کنید تا از طریق آن بتوانید به حل مسئلههای گوناگون برسید؛ ممکن است ضرب و تقسیم آنها طولانی باشد اما درهرحال زندگی همگی تشکیل شده از اعداد هستند.
4-هوش بدنی - حرکتی
اگر فردی در مهارتهای بدنی در عملکرد بالایی داشته باشد یعنی در همه زمینههای فیزیکی بهخوبی کار میکند. اگر شما در یک مهارت ورزشی مانند دوومیدانی یا یک فعالیت دیگر خوب باشید، احتمالاً یک هوش بدنی بالایی داشته باشید. این هوش البته همپوشانی زیادی با بقیه هوشها دارد. هنرمندی که کار هنری میکند علاوه بر هوش، هوش بدنی خوبی دارد. مثلاً افرادی که هوش موسیقی بالایی دارند احتمالاً هوش بدنی حرکتی بالایی هم دارند.
5-هوش میانفردی
این افراد برونگرا هستند و بهخوبی در گروه با دیگران کار کنند. آنها میتوانند فکر و احساسات دیگران را بهخوبی بخوانند و یک عملکرد بالا رقم بزنند. اگر شما بهخوبی با دیگران گفتگو میکنید و یاد میگیرید و یاد میدهید آنگاه شما یک عملکرد بالا در هوش میانفردی خود دارید. افرادی که روابطعمومی بالایی دارند میتوانند بهخوبی از این هوش خودشان استفاده کنند. معلمها، فروشندهها، مشاورها و همه کسانی که با افراد مختلفی در ارتباط هستند از این دسته بهحساب میآیند.
6-هوش درونفردی
این هوش به معنی ارتباط آدم با خودش است. آنها بهخوبی خودآگاهی دارند و ذهنیت بازی دارند. آنها بهخوبی نقاط ضعف خود را میشناسند و میدانند که در یک موقعیت چگونه میتوانند با آن تعامل کنند. خودآگاهی هنر پنهان بسیاری از افراد است. اگر شما خودآگاهی بالایی داشته باشید طبیعتاً اصلاحات زیادی هم انجام میدهید. این به شما برتری میدهد. این هوش به شما کمک میکند بهخوبی در حال زندگی کنید و بتوانید بهخوبی گذشته و اتفاقات گذشته را فراموش کنید.
7-هوش طبیعتگرا
هوشهای قبلی درگذشته مطرح شدند و بعدها هوش طبیعتگرا مطرح شد. در زمانی که بحث طبیعت مطرح میشود این افراد بهترین در این زمینه هستند. مثلاً شکارچیها خیلی خوب محیطزیست را میشناسند یا مثلاً بعضی از آنها گیاهان را به جزئیات میشناسند و طبقهبندی میکنند. کشاورزها بهخوبی گیاهان و درختها را میشناسند و با آنها ارتباطگیری میکنند. بهعنوانمثال آشپزها هم هوش طبیعتگرای خوبی دارند. اگر شما دغدغه تغییرات زمین توسط کار انسانها را دارید احتمالاً شما یک هوش طبیعتگرای خوب دارید.
8- هوش کلامی
با وجودی که در مولفهی اول هوش کلامی، اشاره کردیم که هر واژهای دارای یک معنای مرکزی و مستقل است، این را هم میدانیم که معنا و پیام واژهها و جملهها، بسته به موقعیتی که در آن قرار میگیرند تغییر میکند. دومین مولفهای که گاردنر به آن اشاره کرده آواشناسی است. او آواشناسی را به عنوان یکی از مولفههای چهارگانهی هوش کلامی چنین تعریف میکند: «شناخت آوای واژهها و تعامل و کنش موسیقایی آنها بر روی یکدیگر.»
گاردنر در شرح قواعد و دستور زبان چنین میگوید و به سرعت از روی آن عبور میکند: «شناخت قواعد و دستور زبان، که اغلب به صورت شهودی و پس از تعامل گسترده با جملهها و متنها در یک زبان، بر ذهن حاکم میشود.» نخستین مولفه از هوش کلامی، معناشناسی است. به این مفهوم که معنا و بار معنایی واژهها را در زبان بدانیم. طبیعی است که واژهها بسته به بستر کاربرد خود، میتوانند پیامهای متفاوتی را منتقل کنند. اما برای اغلب آنها میتوان یک معنای محوری و اصلی در نظر گرفت که اگر واژه را از فضا و متن جدا کنیم، در جانِ آن باقی میماند.