معمولا هنگامی که بحث از تفاوت های فردی می شود، دو کلیدواژه شخصیت و هوش را به خاطر می آوریم. واقعیت این است که این دو فاکتور، نشان دهنده اساسیترین تفاوت ها میان اشخاص است؛ اما اگر بخواهیم کمی دقیقتر و علمیتر صحبت کنیم، باید به فاکتور های دیگری هم اشاره کنیم. یکی از آنها «رغبت» (interest) می باشد که اولین بار در سال 1927 توسط ادوارد استرانگ در حیطه راهنمای شغلی به کار بردهشد. رغبت به معنای تمایلات و ترجیحات افراد در تصمیم ها و انتخابهایشان می باشد که بیشتر در حوزه شغل و حرفه مطرح می شود. با اینکه استرانگ اولین کسی بود که مفهوم رغبت را وارد رواشناسی کرد اما چند سال بعد «جان هالند» این مفهوم را گسترش داد و در سال 1958 برای سنجش آن، پرسشنامهای را طراحی کرد.
مبنای نظریه هالند بر چگونگی ارتباط میان شخصیت و محیط زندگی و شغلی افراد استوار است. هرچه میان شخصیت و محیط افراد هماهنگی بیشتری وجود داشته باشد، موفقیت هم بیشتر و از تنشها و فرسودگیهای شغلی کاسته میشود و فرد تلاش بیشتری از خود نشان میدهد؛ زیرا فرد در محیطی که منطبق بر شخصیتش باشد میتواند تواناییهای خود را بروز دهد، نگرشهای خود را مطرح کند و بر اساس ارزشهای خود عمل نماید و همه اینها منجر به افزایش عزت و اعتمادبهنفس او خواهد شد که اینها خود موفقیت شغلی را در پی خواهد داشت. این هماهنگی چگونه به وجود میآید؟؟
هالند در نظریه خود شش تیپ شخصیتی را مطرح میکند. هر تیپ شخصیتی ترجیحات، تمایلات و ارزشهای متفاوتی دارد. از نظر او محیطِ هماهنگ، از همکاری افرادی که تیپ شخصیتی شبیه به هم دارند، ساخته میشود. برایناساس محیط های گوناگون را هم میتوان در شش طبقه، دستهبندی کرد.
ركگو، واقعيتگرا، منطقـي، انعطافپذیری پایین، عملگرا، علاقهمند به اشیا و مواد. اين تيپ بيشتر از كـار بـا ابزار، ماشين آلات، و كارهاي فيزيكي لذت مـي بـرد. مشاغل متناسب با اين تيپ شامل مـشاغل فنـي، الكترونيكي، کشاورزی و بعضی از مشاغل خدماتی ميشود.
تحليلگـر، منتقد، كنجكاو،دقیق، توجه زیاد به اندیشه ها، افکار انتزاعی، پژوهش و یادگیری. مشاغل علمی و پژوهشی مثل پژوهـشگر، نويـسنده علمـي، کارشناس فنی، پزشکی و برخی از مشاغل مهندسی برای این تیپ مناسب می باشد.
عاطفي، آرمانگرا، قـوه تخيـل قـوي، شـهودي، مبتكر، حساس و بسيار منعطف، بیتوجه به نظم و ساختارها. این افراد به مـشاغل هنـري، مثـل بـازيگري، نقاشـي، موسیقی و ادبیات و مترجمی و امثال آن گرايش بيشتري نشان مي دهند.
اهل همكاري، صبور، صميمي، بخشنده، كمك كننده، آرمانگرا، همدل، مهربان، متقاعد كننده و درك كننده. مشاغل مناسب این گروه شامل مشاغل مربوط به تعلیم و تربیت، رفاه اجتماعی و موضوعات اخلاقی میباشد.
خطرپذیر، سازگار، بلندپرواز، سلطهطلب، پرانرژی، برونگرا، خوشبین، با اعتمادبهنفس و پرحرف. احتمالاً شغلهایی که در حیطه مدیریت، تجارت، امور مالی، فروشندگی و کسبوکار است برای این افراد مناسب باشد.
محتـاط، وظيفـهشناس، كارآمد، مطيع، منظم، مصر، عملگرا، قانونمند، صرفهجو و دارای انعطاف پایین. این افراد به امور دفتری، تنظیم اطلاعات نوشتاری و پردازش دادهها علاقمند هستند.
نکته بسیار مهمی که مورد غفلت قرار میگیرد تناسب شغل و شخصیت افراد است. بهانهای که مانع از یک انتخاب درست میشود، نبود کار و درآمد در برخی رشتهها و حیطههای شغلی است که اگر دقیقتر نگاه کنیم استدلال درستی نیست. همانطور که بیان شد اگر میان شخصیت فرد و محیط شغلی و حرفهای او هماهنگی وجود داشته باشد، رضایتمندی، عزت و اعتمادبهنفس و تلاش فرد بهمراتب بالاتر خواهد رفت و منجر به موفقیت در هر حرفه خواهد شد؛ بنابراین انتخاب رشته صحیح در پایه دهم و دانشگاه که خود زمینهای برای اشتغال آینده است ابتداییترین کاربرد این آزمون میباشد. مزیتی که این آزمون دارد ارائه همزمان تیپ شخصیتی در کنار حیطه شغلی مناسب با آن میباشد که کار را برای انتخاب رشته راحتتر میکند.
همچنین تناسب میان شغل و شخصیت منجر به بهبود و بهینه شدن رادمان کاری افراد میشود که این موضوع خود پیشرفت تیم، شرکت و مجموعه را به ارمغان خواهد آورد؛ بنابراین این آزمون برای مدیران منابع انسانی شرکتها و تمام افرادی که کار استخدام کارمندان را بر عهده دارند بسیار اهمیت پیدا میکند؛ زیرا با یک انتخاب درست هم آرامش روانی فرد تأمین میشود و هم مجموعه بهسرعت رشد خواهد کرد. علاوه بر این میتواند برای شناخت شخصیت کارمندان فعلی و تغییر محیط شغلیشان جهت بهبود روند کاری مفید باشد.